همه‌جا گرد ناامیدی و انزجار پاشیدن. گره‌ی دار رو دوباره تنگ وتنگ‌تر کردن. کی میزنن زیر این چارپایه و راحتمون می‌کنن؟

این رو دو روز پیش نوشته بودم. وقتی ناامیدی سایه‌شو انداخته بود رو سرمون .اما این بار بر خلاف همیشه نترسیدم که قراره چی بشه؟ انگار مغزم سر شده . قلبم از ظلم به درد میاد اما آروم و بی‌تفاوتم. نه می‌خوام کاری کنم و نه می تونم کاری بکنم. بنزینو ریختن روی شعله‌های زیر خاکستر و آتیشش مثل همیشه فقط دامن بدبخت بیچاره‌ها رو گرفت. مثل همیشه‌ی تاریخ ، یه عده شعبون بی مخ فرستادن توی مردم و فریادشون رو خفه کردن. احمق اونایی که با این جماعت معلوم الحال همراه شدن و به بازیشون تن دادن. این روزگار تلخ تر از زهر میگذره به هر حال ولی اون روی روزگار رو هم ممکنه یه روز ببینیم؟

زردی من از تو  سرخی تو از من

بیار باده که بنیاد عمر بر باد است

بار دگر روزگار چون شکر آید؟

رو ,بار ,روزگار ,کاری ,روی ,روز ,مخ فرستادن ,فرستادن توی ,توی مردم ,بی مخ ,شعبون بی

مشخصات

تبلیغات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رویای بیت کوین Bitcoin Dream پرسش و پاسخ وردپرس سایت کیم کالا فروشگاه اینترنتی Lotus Water Psychology سایه وارونه داده پردازی نرم افکار اپیکیشن نت مانی net money مرکز تخصصی گچبری و قالبسازی آذین بیوگرافی ابوالفضل بابادی شوراب گروه هنری اولین اکشن سازان جوان اقیانوس طلایی .:: تنفّس صــــبح ::. شین نویسه خبر شهدای مدافع حرم پایکد نقاشی کشیدن درمان مو کبدچرب Sh.S نمونه سوالات استخدامی بانک تجارت (فروردین 1400) رسانه ارزهای دیجیتال و صرافی Coinex مرکز ماساژ در تهران