بچه که بودم شب چهارشنبه سوری داداشم توی باغچه‌ی خونمون آتیش روشن می‌کرد؛ چند تا کپه‌ی آتیش تو یه ردیف که باید یکی‌یکی از روش می‌پریدیم. چهارشنبه سوری‌‌های ولایت هنوز زمستونی بود و تو اون سرما، گرمی آتیش و خیره شدن به شعله‌های نارنجی، آدمو به خلسه می‌برد. نمی‌دونم آخرین بار کی چهارشنبه سوری دور هم جمع شدیم و آتیش روشن کردیم؟ مثل یه رویای مبهم و دوره که به جز رقص سایه‌ها روی دیوار هیچی ازش یادم نمیاد.

زردی من از تو  سرخی تو از من

بیار باده که بنیاد عمر بر باد است

بار دگر روزگار چون شکر آید؟

آتیش ,تو ,روشن ,سوری ,چهارشنبه ,یه ,آتیش روشن ,روشن کردیم؟ ,و آتیش ,شدیم و ,جمع شدیم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کسب روبل با سرمایه گذاری | Kasb Ruble بیمه دانا- نمایندگی راحتیان خودآموز آسان لغت زناشویی Silence دانلود فایل تور اروپا کهف آشپزی ساده کتابخانه